قسمت هشتم:
امروز یکم درمورد جدا یا پیوستهنویسی بعضی کلمات حرف میزنیم:
* که فقط در این کلمات متصل به کلمهی قبل از خودشه: آنکه، اینکه، بلکه.
بقیهی جاها که باید جدا نوشته بشه.
* آن/این فقط در این کلمات متصل به کلمهی بعد خودشه:
آنجا، اینجا، آنچه، چنانکه.
بقیهی جاها آن/این باید جدا نوشته بشن.
* تر فقط در این کلمات متصل به کلمهی قبل خودشه:
بیشتر، کمتر، مهتر، کهتر.
بقیهی جاها تر باید جدا نوشته بشه.
#درستنویسی
امروز یکم درمورد جدا یا پیوستهنویسی بعضی کلمات حرف میزنیم:
* که فقط در این کلمات متصل به کلمهی قبل از خودشه: آنکه، اینکه، بلکه.
بقیهی جاها که باید جدا نوشته بشه.
* آن/این فقط در این کلمات متصل به کلمهی بعد خودشه:
آنجا، اینجا، آنچه، چنانکه.
بقیهی جاها آن/این باید جدا نوشته بشن.
* تر فقط در این کلمات متصل به کلمهی قبل خودشه:
بیشتر، کمتر، مهتر، کهتر.
بقیهی جاها تر باید جدا نوشته بشه.
#درستنویسی
۱.
هروقت بحثی میشود و اخبار از کالاهایی میگوید که از خارج وارد میشوند و تولید کردنشان واقعا کاری ندارد، این سوال ذهنم را پر میکند که مگر ما دانش تولید فلان کالا را نداریم؟ چرا تولیدش نمیکنیم؟ چه نیروهایی مانع تولید داخلی آن میشوند؟
اگر علاقمند به عکاسی و دوربینها باشید، از دعوای همیشگی و دوراهی کانن یا نیکون خبر دارید. بحث عکاسها سر کانن و نیکون، شبیه بحث طرفداران پرسپولیس و استقلال است، همانقدر جدی، پرهیجان و حیاتی. استادمان میگفت داستان تولید دوربینهای کانن برمیگردد به زمانی که دوربینهای نیکون تازه ساخته شده بودند و با قیمت خیلی بالایی فروخته میشدند. پنج رفیق تصمیم میگیرند یکی از این دوربینهای گرانقیمت را تهیه کنند، پولهایشان را روی هم میگذارند ولی باز هم پول کم میآورند. تصمیم میگیرند دوربینی بسازند و برند خودشان را داشته باشند. بعد چندوقت موفق میشوند. دوربینهای کانن با قیمت خیلی کمتر از نیکون وارد بازار میشود و مردم برای خرید کانن ترغیب میشوند. نیکون که نمیتواند رقیبی جدید را تحمل بکند، آن هم رقیبی که هم کیفیت خوبی دارد و هم قیمت پایینی، تصمیم میگیرد جلوی کانن را بگیرد. بعد از آن نیکون امتیاز کانن را خریداری میکند و کانن محبوب من زیرمجموعهی نیکون میشود، چیزی که تا به حال نه من شنیده بودمش و نه مطمئنا باقی طرفداران کانن و نیکون.
هروقت بحثی میشود و اخبار از کالاهایی میگوید که از خارج وارد میشوند و تولید کردنشان واقعا کاری ندارد، این سوال ذهنم را پر میکند که مگر ما دانش تولید فلان کالا را نداریم؟ چرا تولیدش نمیکنیم؟ چه نیروهایی مانع تولید داخلی آن میشوند؟
اگر علاقمند به عکاسی و دوربینها باشید، از دعوای همیشگی و دوراهی کانن یا نیکون خبر دارید. بحث عکاسها سر کانن و نیکون، شبیه بحث طرفداران پرسپولیس و استقلال است، همانقدر جدی، پرهیجان و حیاتی. استادمان میگفت داستان تولید دوربینهای کانن برمیگردد به زمانی که دوربینهای نیکون تازه ساخته شده بودند و با قیمت خیلی بالایی فروخته میشدند. پنج رفیق تصمیم میگیرند یکی از این دوربینهای گرانقیمت را تهیه کنند، پولهایشان را روی هم میگذارند ولی باز هم پول کم میآورند. تصمیم میگیرند دوربینی بسازند و برند خودشان را داشته باشند. بعد چندوقت موفق میشوند. دوربینهای کانن با قیمت خیلی کمتر از نیکون وارد بازار میشود و مردم برای خرید کانن ترغیب میشوند. نیکون که نمیتواند رقیبی جدید را تحمل بکند، آن هم رقیبی که هم کیفیت خوبی دارد و هم قیمت پایینی، تصمیم میگیرد جلوی کانن را بگیرد. بعد از آن نیکون امتیاز کانن را خریداری میکند و کانن محبوب من زیرمجموعهی نیکون میشود، چیزی که تا به حال نه من شنیده بودمش و نه مطمئنا باقی طرفداران کانن و نیکون.
۲.
یکی از بچهها پرسیده بود که ما چرا دوربین نمیسازیم؟ آیا توانش را نداریم؟ آیا تکنولوژیاش را نداریم؟ اصلا قضیه چیست؟
استاد درجوابش گفت که با توجه به داستانی که برای کانن پیش آمد، میفهمیم که مافیای بازار جهانی هیچوقت اجازه و فرصت تولد رقیبی جدید را نمیدهند و هرطور شده با آن مبارزه میکنند. قصدِ استاد اصلا این نبود که مقصرِ ناکامیها را نیروی قدرتمند خارجی و مافیای بازار جهانی بداند، بلکه فقط از یک عاملی که میتوانست حائز اهمیت باشد و خیلی مسائل را برایمان روشن کند، حرف میزد. مثال دیگر استاد این بود که هندیها بهترین مهندسان نرمافزار و برنامهنویس را دارند اما هیچوقت نمیتوانند از این علم و مهارت به شکل مستقل و صرفا برای منافع خودشان بهره ببرند. به اصطلاح، اجازه ندارند که بخواهند در این حیطه فعال باشند و کاری از پیش ببرند. همین است که امروز اکثر برنامهها و نرمافزارها در کشورهای ابرقدرت تولید میشود.
یکی از بچهها پرسیده بود که ما چرا دوربین نمیسازیم؟ آیا توانش را نداریم؟ آیا تکنولوژیاش را نداریم؟ اصلا قضیه چیست؟
استاد درجوابش گفت که با توجه به داستانی که برای کانن پیش آمد، میفهمیم که مافیای بازار جهانی هیچوقت اجازه و فرصت تولد رقیبی جدید را نمیدهند و هرطور شده با آن مبارزه میکنند. قصدِ استاد اصلا این نبود که مقصرِ ناکامیها را نیروی قدرتمند خارجی و مافیای بازار جهانی بداند، بلکه فقط از یک عاملی که میتوانست حائز اهمیت باشد و خیلی مسائل را برایمان روشن کند، حرف میزد. مثال دیگر استاد این بود که هندیها بهترین مهندسان نرمافزار و برنامهنویس را دارند اما هیچوقت نمیتوانند از این علم و مهارت به شکل مستقل و صرفا برای منافع خودشان بهره ببرند. به اصطلاح، اجازه ندارند که بخواهند در این حیطه فعال باشند و کاری از پیش ببرند. همین است که امروز اکثر برنامهها و نرمافزارها در کشورهای ابرقدرت تولید میشود.
۳.
اینجای بحث من پرسیدم یعنی درستش این است که امروز اکثر برنامهها و نرمافزارها در کشورهای ابرقدرت، با نیروی انسانی و علمیِ کشورهای دیگر تولید میشود؟ مثلا آمریکایی که به عنوان مغزِ نرمافزار و برنامهنویسی میشناسیمش، قدرت علمیاش را از مهندسان هندی میگیرد که اجازه ندارند در کشور خود کار کنند و در کشورشان بسترِ این کار فراهم نیست؟ استاد گفت دقیقا همین است، کشورهای دیگر فقیر نگه داشته میشوند تا هرگز رقیبی برای ابرقدرت متولد نشود. دوباره پرسیدم استاد این راهی برای جذب نخبههای کشورهای سراسر دنیا نیست؟ وقتی نخبهها بستری برای فعالیت در کشور خود نمیبینند، مجبور میشوند به جایی بروند که به اصطلاح امروزه علم از دامن آن متولد میشود. استاد گفت این دقیقا خاصیت سرمایهداری و از مهمترین ویژگیهای کشورهای ابرقدرت است. راه رشد بستر تولید و پیشرفت در باقی کشورها بسته میشود، ابرقدرت آن بستر را به بهترین شکل فراهم میکند، پول و امتیاز و باقی وسیلهها را فراهم میکند تا نیروی انسانی و عملی خود را از کشورهایی که فقیر نگه داشته شدهاند وارد بکند و مانند برده از آنها برای توسعهی خود و سرمایهداریاش کار بکشد، البته که در ازای این کار کشیدن پول و امتیاز و... را به آن نیروها میدهد اما واقعیتی که تغییر نمیکند این نوع از در خدمتِ سرمایهداری بودنِ بردهداریِ نوین است.
اینجای بحث من پرسیدم یعنی درستش این است که امروز اکثر برنامهها و نرمافزارها در کشورهای ابرقدرت، با نیروی انسانی و علمیِ کشورهای دیگر تولید میشود؟ مثلا آمریکایی که به عنوان مغزِ نرمافزار و برنامهنویسی میشناسیمش، قدرت علمیاش را از مهندسان هندی میگیرد که اجازه ندارند در کشور خود کار کنند و در کشورشان بسترِ این کار فراهم نیست؟ استاد گفت دقیقا همین است، کشورهای دیگر فقیر نگه داشته میشوند تا هرگز رقیبی برای ابرقدرت متولد نشود. دوباره پرسیدم استاد این راهی برای جذب نخبههای کشورهای سراسر دنیا نیست؟ وقتی نخبهها بستری برای فعالیت در کشور خود نمیبینند، مجبور میشوند به جایی بروند که به اصطلاح امروزه علم از دامن آن متولد میشود. استاد گفت این دقیقا خاصیت سرمایهداری و از مهمترین ویژگیهای کشورهای ابرقدرت است. راه رشد بستر تولید و پیشرفت در باقی کشورها بسته میشود، ابرقدرت آن بستر را به بهترین شکل فراهم میکند، پول و امتیاز و باقی وسیلهها را فراهم میکند تا نیروی انسانی و عملی خود را از کشورهایی که فقیر نگه داشته شدهاند وارد بکند و مانند برده از آنها برای توسعهی خود و سرمایهداریاش کار بکشد، البته که در ازای این کار کشیدن پول و امتیاز و... را به آن نیروها میدهد اما واقعیتی که تغییر نمیکند این نوع از در خدمتِ سرمایهداری بودنِ بردهداریِ نوین است.
قسمت نهم:
حتما میدونین که تو زبان عربی علامت جمع مونث "ات" هست.
بعضی کلمات هستن که ریشهی اونها فارسیه مثل پیشنهاد، سفارش، آزمایش. ما وقتی میخوایم این کلمات رو به شکل جمع به کار ببریم، اشتباهی اونها رو با نشانهی "ات" عربی جمع میکنیم.
پیشنهادات، سفارشات، آزمایشات❌
پیشنهادها، سفارشها، آزمایشها✅
وقتی ریشهی لغتی فارسیه، میتونیم از نشانهی جمع "ها" استفاده بکنیم، نه اینکه با نشانهی جمع عربی "ات" اون رو جمع بزنیم.
*نکته/ البته باید بدونیم هر "ات"ی نشانهی جمع نیست.
مثال:
الف/لواسانات، شمیرانات، دهات.
اینجا "ات" نشانهی مکان و منطقه است و ارتباطی با "اتِ" جمع نداره.
ب/ ادویجات، سبزیجات.
اینجا "جات" برای نشون دادن انواع و بخشهای مختلف چیزیه.
پس وقتی "ات" نشانهی جمع باشه، طبق قاعده باید برای لغاتی با ریشهی عربی به کار بره. لغاتی با ریشهی فارسی رو میشه با نشانهی جمعِ "ها" جمع زد.
#درستنویسی
حتما میدونین که تو زبان عربی علامت جمع مونث "ات" هست.
بعضی کلمات هستن که ریشهی اونها فارسیه مثل پیشنهاد، سفارش، آزمایش. ما وقتی میخوایم این کلمات رو به شکل جمع به کار ببریم، اشتباهی اونها رو با نشانهی "ات" عربی جمع میکنیم.
پیشنهادات، سفارشات، آزمایشات❌
پیشنهادها، سفارشها، آزمایشها✅
وقتی ریشهی لغتی فارسیه، میتونیم از نشانهی جمع "ها" استفاده بکنیم، نه اینکه با نشانهی جمع عربی "ات" اون رو جمع بزنیم.
*نکته/ البته باید بدونیم هر "ات"ی نشانهی جمع نیست.
مثال:
الف/لواسانات، شمیرانات، دهات.
اینجا "ات" نشانهی مکان و منطقه است و ارتباطی با "اتِ" جمع نداره.
ب/ ادویجات، سبزیجات.
اینجا "جات" برای نشون دادن انواع و بخشهای مختلف چیزیه.
پس وقتی "ات" نشانهی جمع باشه، طبق قاعده باید برای لغاتی با ریشهی عربی به کار بره. لغاتی با ریشهی فارسی رو میشه با نشانهی جمعِ "ها" جمع زد.
#درستنویسی
برخی خوب و عوامفریبانه شعار میدهند ولی وقتی کسی با آنها مخالفت میکند، واقعی عمل میکنند!
《عیار صداقت و راستی افراد وقتی مشخص میشود که تعاریف و تفاسیرشان از اصول، وابسته به نفعِ شخصیشان نباشد و در هر مسئلهای تغییر نکند!》
کمی پیش بابا حرفی زد و گفت این رو به یادگار از پدرت داشته باش:
"خیلی به حرفهای آدمها نگاه نکن، به کردارشون نگاه کن."
"خیلی به حرفهای آدمها نگاه نکن، به کردارشون نگاه کن."
شرطِ اصلاحِ وضعِ موجود، فقط فهم و علمِ به وجودِ مشکلها نیست. بلکه اصلاحِ وضعِ موجود، نیازمندِ داشتنِ برنامهای دقیق، همهجانبه و کارامد است!
Episode 02 - Habits (عادت ها)
اشکال نداره اگه بعضیوقتها حوصله نداریم و نمیخوایم طبق برنامههامون پیش بریم و کاری انجام بدیم ولی هرقدر بیشتر با این بیحوصلگی کنار بیایم و همراه بشیم، عمیقتر میشه و طولانیتر...
این اپیزود از جافکری راهکارهای خیلی خوبی برای برگشتن به مسیر و عبور کردن از بیحوصلگی داره.
#پیشکشی
این اپیزود از جافکری راهکارهای خیلی خوبی برای برگشتن به مسیر و عبور کردن از بیحوصلگی داره.
#پیشکشی
۱.
تا حالا کسی بهتون گفته: اینهمه فلان کار رو کردی -مثلا درس خوندی، مهارت یاد گرفتی، فعالیت مخصوصی انجام دادی- خب! تهش چی شدی؟ هان؟
کمی فکر کنین. شنیدین این جمله رو؟ قطعا بیشترمون شنیدیمش، اونایی هم که نشنیدن قطعا یک روز خواهند شنید و تعجب و غمشون بیشتر نشه وقتی این جمله رو یکی از نزدیکترین آدمهاشون بهشون میگه.
داشتم فکر میکردم کسایی که این جمله رو ازشون شنیدم، کی هستن؟ نسبتشون با من چیه؟ فامیلن، دوستن، آشنان، همسایهن؟ دقیقا چه میزان آشنایی با من و افکارم دارن؟ چه نیتی پشت این جملهست؟ و مهمتر از اون، هدفشون از طرح این سوال چیه؟
به چندتا نکته برخوردم... اینکه میگن: 'خب! تهش چیشدی؟' دقیقا تهش یعنی چی؟ ته یعنی کجا؟ این ته گفتن نشون میده اون فلانکاری که ما باهاش درگیریم در نظر این افراد انقضا داره، اون درسه، اون مهارته، اون فعالیته بالاخره باید یکجا کامل فراگرفته بشه و تو تمومش کنی. به اصطلاح فکر میکنن انقضای آموزشش فرا میرسه و بلافاصله باید بهرهبرداری بکنی ازش.
حالا نکتهی بعدی اینه که بهرهبرداریِ مدنظر اونها چیه؟ یکی فکر میکنه فقط وقتی از کاری پول در بیاری موفقی، اون یکی فکر میکنه وقتی تو رو چهارنفر با اون کاری که یادش گرفتی شناختنت و با انگشت نشونت دادن موفقی، هرکسی این بهرهبرداری رو یکجور معنی میکنه.
نکتهی بعدی اینه که طبق جملهی 'خب! تهش چیشدی؟' ما دقیقا قراره چی بشیم؟ هدفی که به خاطرش درگیر اون کار بودیم چی بوده؟
همهی اینایی که گفتم ناظر به اینه که، از نگاهِ کی داریم حرف میزنیم؟ از نگاهِ منِ فاعل، یا دیگرانِ منفعلِ فقط تماشاچی؟ از نگاه من اصلا انتهایی وجود داره؟ از نظر من بهرهوری چیه؟ از نظر من هدف از انجام اون کار چی بوده؟ و جواب همهی این سوالات، وقتی زاویهدید به دیگران تغییر بکنه، عوض میشه...
تا حالا کسی بهتون گفته: اینهمه فلان کار رو کردی -مثلا درس خوندی، مهارت یاد گرفتی، فعالیت مخصوصی انجام دادی- خب! تهش چی شدی؟ هان؟
کمی فکر کنین. شنیدین این جمله رو؟ قطعا بیشترمون شنیدیمش، اونایی هم که نشنیدن قطعا یک روز خواهند شنید و تعجب و غمشون بیشتر نشه وقتی این جمله رو یکی از نزدیکترین آدمهاشون بهشون میگه.
داشتم فکر میکردم کسایی که این جمله رو ازشون شنیدم، کی هستن؟ نسبتشون با من چیه؟ فامیلن، دوستن، آشنان، همسایهن؟ دقیقا چه میزان آشنایی با من و افکارم دارن؟ چه نیتی پشت این جملهست؟ و مهمتر از اون، هدفشون از طرح این سوال چیه؟
به چندتا نکته برخوردم... اینکه میگن: 'خب! تهش چیشدی؟' دقیقا تهش یعنی چی؟ ته یعنی کجا؟ این ته گفتن نشون میده اون فلانکاری که ما باهاش درگیریم در نظر این افراد انقضا داره، اون درسه، اون مهارته، اون فعالیته بالاخره باید یکجا کامل فراگرفته بشه و تو تمومش کنی. به اصطلاح فکر میکنن انقضای آموزشش فرا میرسه و بلافاصله باید بهرهبرداری بکنی ازش.
حالا نکتهی بعدی اینه که بهرهبرداریِ مدنظر اونها چیه؟ یکی فکر میکنه فقط وقتی از کاری پول در بیاری موفقی، اون یکی فکر میکنه وقتی تو رو چهارنفر با اون کاری که یادش گرفتی شناختنت و با انگشت نشونت دادن موفقی، هرکسی این بهرهبرداری رو یکجور معنی میکنه.
نکتهی بعدی اینه که طبق جملهی 'خب! تهش چیشدی؟' ما دقیقا قراره چی بشیم؟ هدفی که به خاطرش درگیر اون کار بودیم چی بوده؟
همهی اینایی که گفتم ناظر به اینه که، از نگاهِ کی داریم حرف میزنیم؟ از نگاهِ منِ فاعل، یا دیگرانِ منفعلِ فقط تماشاچی؟ از نگاه من اصلا انتهایی وجود داره؟ از نظر من بهرهوری چیه؟ از نظر من هدف از انجام اون کار چی بوده؟ و جواب همهی این سوالات، وقتی زاویهدید به دیگران تغییر بکنه، عوض میشه...
۲.
حالا اگه بخوایم درمورد زاویهدید دیگران حرف بزنیم، شما فکر میکنین هدف افراد از طرحِ این پرسش که اغلب ادبیات خوبی هم نداره چیه؟
من به ۳هدف برخوردم:
۱. شما دارین خوب حرکت میکنین، تو مسیری هستین که دوستش دارین و ازش لذت میبرین، تو مسیری هستین که آموختههاتون داره ریشهدار میشه و کمکم به سمت بهرهوری مطلوب خودتون میرین، تو مسیری هستین که خیلیها دوست داشتن تو اون مسیر باشن ولی به دلایلی حالا نیستن...
دیدین وقتی دو نفر درگیر بحثی هستن، کسی که قدرتش از رقیبش کمتره شروع میکنه به اختلال ایجاد کردن تو تمرکز حریف؟ ناسزا بهش میگه، آزارش میده، تحت فشار روانی قرارش میده. خیلیوقتها این سوال به عنوانِ تکنیکی برای عقب روندنِ حریف مطرح میشه تا تلاشها، انگیزه و دغدغهی اون رو نادیده بگیره و اون رو به زمین جنگ روانی بکشونه. علتش چیه؟ شاید فرد میخواد تو متوقف بشی، شاید داره کارهای باارزشی که کردی رو بیارزش نشون میده که خودش رو از شرِ حسادت و رقابتِ با تو خلاص بکنه. چیزی که فهمیدم اینه که این فرد نمیتونه نیت خوبی برای تو داشته باشه، من یک فردِ بدخواه میبینمش که از افتادنت خوشحال و از زمین زدنت، خوشحالتر میشه.
۲. خیلیوقتها این سوال، نشوندهندهی اعتراض به راهیه که میری. مثلا فکر کنین مادرتون دوست داشته شما فرهنگیان بخونین و دبیر بشین. شما راه دیگهای انتخاب کردین، مثلا رشتهی دیگهای خوندین و حالا دارین آزاد کار میکنین. مادرتون هرچندوقت یکبار که بحثی از فرهنگیان میشه و یاد این ماجراها میفته و این سوال رو ازتون میپرسه که خب! تهش چی شدی؟ مادرتون هنوز نتونسته این مسئله رو هضم کنه و امیدواره به برگشت شما و تغییر مسیرتون. به نوعی این سوال، نشوندهندهی اعتراض ایشون به راه شماست. احتمالا ایشون مخالف راهیه که میرین و راه دیگهای رو برای شما آرزو داشته مثلا دوست داشته زندگیِ نزیستهی ایشون و آرزوهای دستنیافتهی ایشون رو زندگی کنی و این مسیرِ متفاوت شما رو نمیپذیره و بهش اعتراض میکنه. این رویکرد نمیتونه الزاما نشوندهندهی بدخواه بودن فرد باشه علیالخصوص درمورد پدر و مادر که یکسری معیارهایی دارن و فکر میکنن رسیدن به اونها تضمینی برای موفقیت و خوشبختی فرزندشونه. برای رهایی از پرسشهای این دسته، باید علتِ انتخاب این مسیر براشون شرح داده بشه تا بتونن بپذیرن، درک کنن و نگاهشون رو به مسیر شما تغییر بدن. خیلیوقتها ولی اصلا نباید چیزی گفت، گذر زمان خیلی از این چالشها رو حل میکنه.
۳. این دسته که تا حالا بهشون برنخوردم، واقعا این مسئله براشون سواله! تصویری از حالِ شما ندارن، میخوان بدونن نتیجهی اینهمه وقتی که صرف کاری شده، چیه؟ حضور چیزی رو باور ندارن تا وقتی که به چشم ببیننش. اینها دنبال یک تصویر واقعی و دمدستی هستن تا بتونن لمسش کنن، ببیننش، اینها نتایجِ عینی رو باور دارن و موثر میدونن که خب اگر ممکنه باید تصویری که میخوان رو جلوشون قرار بدیم تا ببینن، لمس کنن و متوجه اثربخشی مسئله بشن.
حالا اگه بخوایم درمورد زاویهدید دیگران حرف بزنیم، شما فکر میکنین هدف افراد از طرحِ این پرسش که اغلب ادبیات خوبی هم نداره چیه؟
من به ۳هدف برخوردم:
۱. شما دارین خوب حرکت میکنین، تو مسیری هستین که دوستش دارین و ازش لذت میبرین، تو مسیری هستین که آموختههاتون داره ریشهدار میشه و کمکم به سمت بهرهوری مطلوب خودتون میرین، تو مسیری هستین که خیلیها دوست داشتن تو اون مسیر باشن ولی به دلایلی حالا نیستن...
دیدین وقتی دو نفر درگیر بحثی هستن، کسی که قدرتش از رقیبش کمتره شروع میکنه به اختلال ایجاد کردن تو تمرکز حریف؟ ناسزا بهش میگه، آزارش میده، تحت فشار روانی قرارش میده. خیلیوقتها این سوال به عنوانِ تکنیکی برای عقب روندنِ حریف مطرح میشه تا تلاشها، انگیزه و دغدغهی اون رو نادیده بگیره و اون رو به زمین جنگ روانی بکشونه. علتش چیه؟ شاید فرد میخواد تو متوقف بشی، شاید داره کارهای باارزشی که کردی رو بیارزش نشون میده که خودش رو از شرِ حسادت و رقابتِ با تو خلاص بکنه. چیزی که فهمیدم اینه که این فرد نمیتونه نیت خوبی برای تو داشته باشه، من یک فردِ بدخواه میبینمش که از افتادنت خوشحال و از زمین زدنت، خوشحالتر میشه.
۲. خیلیوقتها این سوال، نشوندهندهی اعتراض به راهیه که میری. مثلا فکر کنین مادرتون دوست داشته شما فرهنگیان بخونین و دبیر بشین. شما راه دیگهای انتخاب کردین، مثلا رشتهی دیگهای خوندین و حالا دارین آزاد کار میکنین. مادرتون هرچندوقت یکبار که بحثی از فرهنگیان میشه و یاد این ماجراها میفته و این سوال رو ازتون میپرسه که خب! تهش چی شدی؟ مادرتون هنوز نتونسته این مسئله رو هضم کنه و امیدواره به برگشت شما و تغییر مسیرتون. به نوعی این سوال، نشوندهندهی اعتراض ایشون به راه شماست. احتمالا ایشون مخالف راهیه که میرین و راه دیگهای رو برای شما آرزو داشته مثلا دوست داشته زندگیِ نزیستهی ایشون و آرزوهای دستنیافتهی ایشون رو زندگی کنی و این مسیرِ متفاوت شما رو نمیپذیره و بهش اعتراض میکنه. این رویکرد نمیتونه الزاما نشوندهندهی بدخواه بودن فرد باشه علیالخصوص درمورد پدر و مادر که یکسری معیارهایی دارن و فکر میکنن رسیدن به اونها تضمینی برای موفقیت و خوشبختی فرزندشونه. برای رهایی از پرسشهای این دسته، باید علتِ انتخاب این مسیر براشون شرح داده بشه تا بتونن بپذیرن، درک کنن و نگاهشون رو به مسیر شما تغییر بدن. خیلیوقتها ولی اصلا نباید چیزی گفت، گذر زمان خیلی از این چالشها رو حل میکنه.
۳. این دسته که تا حالا بهشون برنخوردم، واقعا این مسئله براشون سواله! تصویری از حالِ شما ندارن، میخوان بدونن نتیجهی اینهمه وقتی که صرف کاری شده، چیه؟ حضور چیزی رو باور ندارن تا وقتی که به چشم ببیننش. اینها دنبال یک تصویر واقعی و دمدستی هستن تا بتونن لمسش کنن، ببیننش، اینها نتایجِ عینی رو باور دارن و موثر میدونن که خب اگر ممکنه باید تصویری که میخوان رو جلوشون قرار بدیم تا ببینن، لمس کنن و متوجه اثربخشی مسئله بشن.
قسمت دهم:
اگر مدتی تو فضای مجازی درگیر نوشتن و تولید محتوا بوده باشین، حتما اسم نیمفاصله زیاد به گوشتون خورده. رعایت نیمفاصله از نکاتی هست که اهمیت زیادی توی ویراستاری، زیبانویسی و راحتتر کردنِ خوندنِ متن برای مخاطب داره.
بعضی از جاهایی که باید از نیمفاصله استفاده بکنیم:
-نشانههای جمع:
گل ها❌ گلها✅
-صفت+تر/ترین:
زیبا ترین❌ زیباترین✅
-پیشوند(می/بی/به/در و...) +اسم:
می آید❌ میآید✅
بی مرام❌ بیمرام✅
به آسانی❌ بهآسانی✅
در اصل❌ دراصل✅
-ضمایر بعد از اسم:
دوست مان❌ دوستمان✅
-کلمات مرکب/وندیمرکب:
زیبا رو❌ زیبارو✅
کتاب فروشی❌ کتابفروشی✅
-القاب+اسم:
خاله مریم❌ خالهمریم✅
مش ممد❌ مشممد✅
*پس به طور کلی اگر بخوایم طبق یه قاعدهای پیش بریم، کلمات چندبخشی و کلماتی با پیشوند و پسوند باید نیمفاصله داشته باشن.
*توی کیبورد گوشی نیمفاصله معمولا کنار space یا فاصله قرار گرفته. اما توی کیبورد لپتاپ برای ایجاد نیمفاصله میتونین از (shift + space)
یا (ctrl +shift +2) استفاده بکنین.
#درستنویسی
اگر مدتی تو فضای مجازی درگیر نوشتن و تولید محتوا بوده باشین، حتما اسم نیمفاصله زیاد به گوشتون خورده. رعایت نیمفاصله از نکاتی هست که اهمیت زیادی توی ویراستاری، زیبانویسی و راحتتر کردنِ خوندنِ متن برای مخاطب داره.
بعضی از جاهایی که باید از نیمفاصله استفاده بکنیم:
-نشانههای جمع:
گل ها❌ گلها✅
-صفت+تر/ترین:
زیبا ترین❌ زیباترین✅
-پیشوند(می/بی/به/در و...) +اسم:
می آید❌ میآید✅
بی مرام❌ بیمرام✅
به آسانی❌ بهآسانی✅
در اصل❌ دراصل✅
-ضمایر بعد از اسم:
دوست مان❌ دوستمان✅
-کلمات مرکب/وندیمرکب:
زیبا رو❌ زیبارو✅
کتاب فروشی❌ کتابفروشی✅
-القاب+اسم:
خاله مریم❌ خالهمریم✅
مش ممد❌ مشممد✅
*پس به طور کلی اگر بخوایم طبق یه قاعدهای پیش بریم، کلمات چندبخشی و کلماتی با پیشوند و پسوند باید نیمفاصله داشته باشن.
*توی کیبورد گوشی نیمفاصله معمولا کنار space یا فاصله قرار گرفته. اما توی کیبورد لپتاپ برای ایجاد نیمفاصله میتونین از (shift + space)
یا (ctrl +shift +2) استفاده بکنین.
#درستنویسی
|جنونِ یکنویسنده|
کلاسهای حضوری دوران کارشناسیم، امروز با کلاس دوستداشتنی ادبیات به پایان رسید. استاد کل ترم از جلسهی آخر و اهمیت محتوای آن حرف میزد و همه کنجکاو جلسهی آخر بودیم. بالاخره امروز رسیدیم به بحث درستنویسی/ویراستاری که گویا بچههای ادبیات هم ۶واحد درسش را میخوانند.…
نکات #درستنویسی تو ۱۰قسمت تموم شد. امیدوارم براتون مفید بوده باشه. برای اینکه این نکات براتون کاربردیتر بشه، هروقت درحال خوندن چیزی هستین به املا و درستنویسی لغتها دقت کنین، این دقتکردن کمکم براتون عادت میشه و بعد از اون هم خودتون خیلی راحت و ناخودآگاه نکات رو رعایت میکنین، هم اشتباهات ویراستاری رو خیلی سریع متوجه میشین.🦋
دین نباید خرجِ تفکرات و اعتقادات شخصی ما بشه. این ماییم که خودمون رو خرج دین میکنیم، خرج باوری که درسته میکنیم، خرج حق میکنیم. دین نه سپری برای بلای ماست، نه گروگانی که با حفظ کردنش، از اعتبار و درستیش نردبون برای به کرسی نشوندن افکار خودمون و کسبِ اعتمادِ مومنین بسازیم.